شعر و داستان های من

سلام عارفه هستم شعر ها و داستان هایی که مینویسم را در این وبلاگ برای شما دوستانم می گذارم

شعر و داستان های من

سلام عارفه هستم شعر ها و داستان هایی که مینویسم را در این وبلاگ برای شما دوستانم می گذارم

باران

      


    باز باران    اما این جا بی ترانه 



میخورد برسقف قلبم         یادم اید روی ماهت 



              باورت شاید نباشد     که دلم تنگ است برایت          

پاییز

این شعر خودم نگفتم ولی ب نظرم خیلی قشنگ اومد گفتم برای شما دوستان خوبم هم بگذارم

کوه استوار

وقتی به کوه استوار نگاه میکنی نه بهمن است نه خطری بدان کوه می خواهد استوار بودن را به تو بیاموزد

ماسه های در یا

 زمانی که با پا های برهنه روی ماسه های دریا راه می روی و دانه های ما سه پایت را در اغوش می گیرد متوجه باش هنوز کسانی هستند که دوست دارند تورا را در اغوش بگیرند ...


وقتی به خورشید نگاه می کنی وبعد از چند دقیقه دیگر چشمانت سو ندارند بدان خورشید نمی خوا هد جز او کسی دیگر را ببینی...